مینویسم برای هزاران رومینای بینام و نشان…
به هر سو که مینگرم، تصویر یا نامش را میبینم. با افسوسی تلخ و لبخندی ناامیدانه برای فرداروزی که این نیز فراموش خواهد شد. به هزاران رومینایی که در گوشه و کنار این سرزمین سیاهبخت، به شیوههای گوناگون جان داده و کسی حتی نامشان را نشنیده، میاندیشم. دختران خوزستان، سیستان و بلوچستان، کردستان، لرستان، تُرکستان، مازندران و … ایران! یکی در آتش جهل و تعصب قبیلهی پدرش، دیگری با لبه تیز مذهب کشورش و … مگر تمامی دارد؟! از وحشت سایهی شوم مرگ، به کجا پناه باید برد؟ به قانونی که خود سرچشمه و حامی همین باورها و خشونتهای جنونآمیز است؟
به ملت پناه میبریم. کدام ملت؟ ملتی که مَردش پس از سیاه و کبود کردن همسر، خواهر یا فرزند، موبایل را در دست گرفته و در سوگ رومینای نوجوان، غمنامهها مینویسد؟ یا زنی که در رسانه ملیاش میگوید مرد حق دارد همسرش را کتک بزند؟ ما خوابزدگان، چنین شتابان به کدام افق نامعلوم در حرکتیم؟ هنوز دخترکان سرزمینمان را در همین نزدیکیها ختنه میکنند. میدانستیم. چه کردیم؟ روزی نیست که رومینایی در گوشه و کنار این مرز پر گهر، اگر کشته نشده باشد، دستکم قربانی خشونت خانگی یا اجتماعی نگردد. میبینیم، میخوانیم و میدانیم ولی… ما گره خوردهایم با تعصب، مذهب، خشونت و غیرت کورکورانه. به خود نیامدیم و از خویش آغاز نکردیم. هر چه شد، گذشتیم و فراموش کردیم. آن نوجوان و پیر و جوانهایی که در خیابان گلوله خوردند، آن کودک و مرد و زنهایی که بر فراز آسمان موشک خوردند، آن کولبرهایی که زیر خروارها بار، یخ زده و مدفون شدند، آنان که در سلولهای سیاه مورد تجاوز قرار گرفتند و اینانی که زیر تیغ بُران ناموسپرستی سلاخی شدند، هر یک نام و نشانی داشتند، نشنیدیم. یا شنیدیم، دیدیم و خواندیم، ولی از یاد بردیم. امیدوارم رومینای دیگری را از دست ندهیم…
یا دستکم، رومیناهای فردا را، به دنیا نیاوریم!
رهام سبحانی
خرداد نود و نه.
*تصویر فوق، برگرفته از صفحهی هنرمندانهی @barkhi_az_honarmandan
میباشد.