افسانه رستمی از اونجایی که ممکن بود یه آشنایی منو ببینه سریع رفتم طرف دستشویی ترمینال و از تو ساک دستیم چادرعربی و روبنده ام رو درآوردم و پوشیدم. اینجوری خیالم راحت بود که هیچ کس منو نمی شناسه و راحت می تونم برم به محله ای که خونه فامیل …
Read More »تنها، با تو!(شعر)
پور مزد کافی (منظر) تنها باتو،(شعر) هر لحظه ام گشایش دردی بود هر ساعت آوار مصیبتی نه آفتابی به جوف شب می شد و نه کمند روشنی ز ماه بر آیینه می فکند تنها چیزی چو بارقه سرکش از ژرفنای خیال مشوشم می گریخت و پیوسته ام به هول محض …
Read More »سیاست و آرامش؟!
محمود میرزایی( مهمیر) سیاست و آرامش؟! همه کوششها و ستیغ بلند آرزوها در زندگی، شادی و آرامش است. آرامش، شادی دیرپای است. آرامشِ دیرپای هم جایی ست که مردم آن دیار گرفتار سیاستبازی نباشند. جایی که سردمداران سیاستگر پلید باشند، آرامشی نیست، شادی نیست، راه رفتن، نشستن، آب نوشیدنِ تکتک …
Read More »در امتداد شب (شعر)
در آن سو دستی به نشانه… دستها جابجا می شد… فرهاد صادق زاده در امتد اد شب موازی با خط فقر با صورتی سرخ بی وقفه پس میرفتیم در آن سو دستی به نشانه باخت، پایین ماند دستها جابجا میشد پایین و در هوا میشد و ما همچنان در امتداد …
Read More »عشق تو(شعر)
فرهاد صادق زاده نام شعر(عشق تو) من به عشق تو از سرزمین لی لی پوت جدا شدم قواعد طبیعت را نقض کردم رها شدم من از نگاه دون از خزعبلات این و اون از دانشمندان بیسواد از بیشرفان حزب باد برای نیک ماندن در یاد شجاع شدم موازی با طبیعتم …
Read More »غول آدم ساز(شعر)
فرهاد صادق زاده نام شعر(غول آدم ساز) مبتنی بر تیزی شمشیر، عاشق شد شهوت آلود، اسیر دل شد تا زانو، در گل شد از یاد خویش، غافل شد بی سرانجام میرفت غول آدم ساز با واژهگانی از جنس مرگ در پی سعادت اخروی او همچون آلتی در ابعادی غیر قابل …
Read More »یلدا، شبی برای زنده نگهداشتن نور و همبستگی!
اثر: محمود مهمیر یلدا شبی نمادین با مفاهیم عمیق! محمود مهمیر صبح شب یلدا در فرهنگ و اساطیر ایرانی، شبی نمادین و آکنده از مفاهیم عمیق است. این شب در نگاه پیشینیان، تولد دوباره خورشید (مهر یا میترا) و پیروزی نور بر تاریکی محسوب میشد. با پایان یافتن این شب …
Read More »از این اندوه (شعر )
از این اندوه (شعر ۱) پورمزد کافی ( منظر ) برای مادرم شب بی ستاره و من بر براده ی شیشه خفته ام بیگاه و بی شکیب تو کجایی؟ اینجا که منم آیینه ها فرو می شکنند یکایک در سکوتی تلخ و عصب در ضجه ی مداوم مرگ رقم …
Read More »زمستان (شعر)!
محمود مهمیر زمستان (شعر)! زمستان است! زمستان است! هوا بس تیره و جانسوز سرد است! در بگشای! پرسیدی؛ کِی میآیی وام بگذاری؟ حسابت را کف دستم گزاری؟ بگشای در، سرد است! من امشب آمدستم وام بگزارم، حسابم را کنار جام بگذارم! بگشای در، منم، من، منم ترسای پیر پیرهن چرکین، …
Read More »شبِ یلدا(شعر و ترانه)
اثر: “دانش” با درود این چکامه را برای شب یلدا داریم که بسیار ساده اجرا شده است. از هنرمندان و موسیقیدانان که این متن را میخوانند خواهشمندم در بست و اجرای آن اقدام فرمائید. من هیچ ادعای مالی در هیچ موضوعی نخواهم داشت و در وصف سروده ام وظیفه …
Read More »گوهرجاودانه!(شعر)
گوهر چشم اخترت گوهر جادوانه ام! پورمزد کافی (منظر) “گوهر جاودانه”(۸۲) دست غمت چه می کند با دل عاشقانه ام شب همه شب نمی برد جز به ره ترانه ام زخمه ی دست تو اگر نرمه زند به تار جان شور غزل به پا شود در همه جای خانه ام …
Read More »