فرهاد صادق زاده خردگرایی(شعر) منی که امروز اینجام باز تولید یک سلولم به دور از هر خالق از خردگرایی ممنونم تنها، بسیار جنگیدم شبها تنها و پر از تشویش روزها در دست گرفته جان خویش دلم پرپر از عشق، دلم ریش ریش بسیار با رنگها دست به گریبان هیچگاه …
Read More »عشق همه روز!(شعر)
محمود مهمیر ای عشق چه بازی ست که با من کنی امروز دیری ست که به دام تو اسیرم، نه که امروز رخساهی دلبر شده غرق گل و ریحان هنگامهی بزم است چرا خامشی امروز؟ دُرد دُخترَز کشم زین درد زمانه خونین رخم از جفا و از دوریات امروز پیمان …
Read More »تو و من(شعر)
پورمزد کافی (منظر) تو و من (۹۵) تقطیع هجای عشق بود در ترنم تو تمنای خاموشِ شعر با یاد من اعجاز تلولوئ هزار ستاره ی روشن در چشم تو سکوتی سرد در فریاد من جستمت بی قرار در کنکاش هزار شقایق خندان و رهن مهر تو شکاف قلبم بود ساختمت …
Read More »از دایره ی پاییز(شعر)
پورمزد کافی( منظر) “از دایره ی پاییز” با من سخن از قامت دلدار مگویید با برگ خزان دیده ز گلزار مگویید چون لشکر عشاق و صف نسترن آمد بیهوده سخن از ره و دیوار مگویید با مست ز خود رفته در این میکده ی غم دیگر سخن از حرمت گفتار …
Read More »تنها، با تو!(شعر)
پور مزد کافی (منظر) تنها باتو،(شعر) هر لحظه ام گشایش دردی بود هر ساعت آوار مصیبتی نه آفتابی به جوف شب می شد و نه کمند روشنی ز ماه بر آیینه می فکند تنها چیزی چو بارقه سرکش از ژرفنای خیال مشوشم می گریخت و پیوسته ام به هول محض …
Read More »در امتداد شب (شعر)
در آن سو دستی به نشانه… دستها جابجا می شد… فرهاد صادق زاده در امتد اد شب موازی با خط فقر با صورتی سرخ بی وقفه پس میرفتیم در آن سو دستی به نشانه باخت، پایین ماند دستها جابجا میشد پایین و در هوا میشد و ما همچنان در امتداد …
Read More »مرز عشق و شهوت!(داستان کوتاه)
اثر فرهاد صادق زاده مرز عشق و شهوت! اثر فرهاد صادق زاده داستانی که در زیر مطالعه خواهید کرد، به قلم «فرهاد صادق زاده» است که گاه به مسائل ایدیولوژیک و گاهی وارد سیاست میشود این داستان اشاره به رنسانس هم دارد.در این میان اختر نیوز ، هیچگونه دخالتی در …
Read More »عشق تو(شعر)
فرهاد صادق زاده نام شعر(عشق تو) من به عشق تو از سرزمین لی لی پوت جدا شدم قواعد طبیعت را نقض کردم رها شدم من از نگاه دون از خزعبلات این و اون از دانشمندان بیسواد از بیشرفان حزب باد برای نیک ماندن در یاد شجاع شدم موازی با طبیعتم …
Read More »غول آدم ساز(شعر)
فرهاد صادق زاده نام شعر(غول آدم ساز) مبتنی بر تیزی شمشیر، عاشق شد شهوت آلود، اسیر دل شد تا زانو، در گل شد از یاد خویش، غافل شد بی سرانجام میرفت غول آدم ساز با واژهگانی از جنس مرگ در پی سعادت اخروی او همچون آلتی در ابعادی غیر قابل …
Read More »از این اندوه (شعر )
از این اندوه (شعر ۱) پورمزد کافی ( منظر ) برای مادرم شب بی ستاره و من بر براده ی شیشه خفته ام بیگاه و بی شکیب تو کجایی؟ اینجا که منم آیینه ها فرو می شکنند یکایک در سکوتی تلخ و عصب در ضجه ی مداوم مرگ رقم …
Read More »گوهرجاودانه!(شعر)
گوهر چشم اخترت گوهر جادوانه ام! پورمزد کافی (منظر) “گوهر جاودانه”(۸۲) دست غمت چه می کند با دل عاشقانه ام شب همه شب نمی برد جز به ره ترانه ام زخمه ی دست تو اگر نرمه زند به تار جان شور غزل به پا شود در همه جای خانه ام …
Read More »