شعر و داستان

نگاه نظامی گنجوی به چینی ها؛ زچینی به جز چین ابرو مخواه …

عکس و حرف روز؛ روابط ایران و چین از نگاه نظامی گنجوی نشر در شبکه های اجتماعی   شعر کامل به نقل از  وبسایت گنجور سگالش خاقان در پاسخ اسکندر نظامی » خمسه » شرف نامه بیا ساقی آن بادهٔ چون گلاب بر افشان به من تا درآیم ز خواب گلابی که آب جگرها …

Read More »

سرگذشت افتاب (۳۱)؛ افسانه رستمی

سرگذشت افتاب (۳۱) افسانه رستمی آرش مثل همیشه با تکان دادن سر سلام کرد. قلب من مثل سیر و سرکه می‌جوشید. سعی می‌کردم خودم را آروم کنم اما غیر ممکن بود. ترس تمام جانم را گرفته بود؛ ترس از تائید همان حرف‌هایی که آن زن پشت تلفن بی‌پروا به من …

Read More »

سبزه ، به آب داده ام دل، به شراب داده ام … رضا مقصدی

سیزده بدر از زبان شاعر عاشق مهر و عشق  رضا مقصدی سبزه ، به آب داده ام دل، به شراب داده ام پرسشِ سبزِ سبزه را پاسخِ ناب داده ام . پیرهنِ چمن شدم جانِ رها زتن شدم. سبزه ، مرا درین میان خنده زنان، سرود کرد. باز، دلِ شکفته …

Read More »

شعر (۸۷)؛ پورمزد کافی (منظر)

پورمزد کافی (منظر) (۸۷) از شب نترسیدم از بغض سرد صنوبر به هاویه تب نترسیدم گر همه فریاد خامشم از فروافتادن برگ بود و گر به هر دامچاله ای که در افتاده ام تنها به تجربه مرگ بود از شب نترسیدم از ماهِ ریخته بر جلگه های ویرانی هم نترسیدم …

Read More »

سرگذشت آفتاب (30)؛ افسانه رستمی

سرگذشت آفتاب (30)  افسانه رستمی دوباره شماره را گرفتم، زنی که گوشی را جواب داد من را کاملاً می‌شناخت. خودش را اینطور معرفی کرد: من لیلا هستم عشق آرش! شوکه شده بودم. گفتم: من همسر ایشون هستم. گفت: بله می‌دانم شما چیکاره آرش هستید، اما گفتم خدمتتون که من کی …

Read More »

به بهانه ی سال نو و بهاری دیگر، جمشید گشتاسبی

به بهانه ی سال نو و بهاری دیگر متن زیر را ده سال پیش در فیس بوک نوشتم و امروز می بینم انگار همچنان بر بال آرزویی کهنه سوارم: [بهار اومد. اما نوروز نه! بی تعارف بیاید بهار طبیعت را شادباش بگیم اما سال نو  را نه، که سال وقتی …

Read More »

شعر بهار آمد، جهان ولیانپور

بهار آمد جهان ولیانپور بهار آمد به رنگ آتش به عِطر خاک تازه باران خورده به لطافت شبنم که بامدادان می‌نشیند بر تن گیاه بهار آمد بیا بانگی برآریم بیا دستی برافشانیم پائی بکوبیم بهار آمد برخیز رخت سرداری خویش بشوئیم جامهً کهنه درآریم پیرهن نو بپوشیم سرمه بر چشم …

Read More »

شعر (۸۵) پورمزد کافی (منظر)

پورمزد کافی (منظر) (۸۵) ای لاله چه حاجت به نی و شمع و شرابت گلبانگ دو صد ماه منیر است خطابت گیسوی تو گر منع گل از باده نماید خود مست بُوّد باغ از آن باده نابت پروانه صفت سوخت بباید به سر عهد عاشق نّبُوّد آنکه کشد رو ز …

Read More »

سرگذشت آفتاب (29)؛ افسانه رستمی

سرگذشت آفتاب افسانه رستمی صبح که درِ حیاط را باز کردم، قبض تلفن از لای درب سر خورد و افتاد جلوی پام. مبلغ قبض، برق را از سرم پراند. امکان ندارد! چهارصد هزار تومان فقط برای یک ماه؟ حتماً اشتباهی شده وگرنه ما که با جایی تماسی نداریم. کرایه‌ی خانه‌ای …

Read More »

شعر (۸۴)؛ پورمزد کافی (منظر)

پورمزد کافی (منظر) (۸۴) می شنوی؟ صدای خزیدن شورشی ست در نجوای پرنده ها و ریزش شرابه ی خون از بیدبن ها نه، ز خواندنت نصیبی نیست که درفش تافته در استخوان خاطره می چرخد و نوزادان به بوی شیر پستان خونبار مادر را در آوار کرم و خاک می …

Read More »