یکشنبهها با کافی طنز آقا مهدی دیوانگان استعمار پذیر مهدی قاسمی اون روز من، محمد آقا، دکتر، هوشنگ و پروفسور تو باغ دور هم بودیم. پنج تا آدم با پنج تفکر مختلف، من رئالیست، محمد چپی، دکتر دموکرات، هوشنگ حزب باد و پروفسور طرفدار گفتمان آزاد. اصل بحث از اونجا …
Read More »بکشنبه طنز در کافه آقا مهدی
ملوک السلطنه مهدی قاسمی ملوک السلطنه زن اول دربار بود. نه جوان نه پیر، اما سنش را همیشه سعی می کرد کمتر نشان بدهد. در عمارت عمادالدوله حرف اول و آخر را بعد از عمادالدله او می زد. عمادالدوله شصت سال داشت و ملوک السلطنه تنها همسر او بود. عماد …
Read More »خاطره فولکلور ورزشی “حق خوری” – مهدی قاسمی
خاطره فولکلور ورزشی “حق خوری” مهدی قاسمی بچه شر و شور و کله خراب و دعوایی بودم. کلاس اول راهنمایی، همان سالی که آخرش با معدل نه، یک ضرب مردود شدم. هر روزم یا دعوا یا فرار از مدرسه و سینما بود. معلمها از دستم شاکی و کلافه بودند. سال …
Read More »یکشنبهها با کافه طنز آقا مهدی
کافه طنز: صفدر قلی مهدی قاسمی این حس خریت، برعکس اسمش حس خیلی بدی هم نیست. خر به معنی بزرگ مثل خرخون (کسی که زیاد میخونه) خرشانس (کسی که شانسش زیاده) و … پس خریت یعنی آخر دانایی و توانایی شاید. صفت بدی نیست. داستان از آنجا شروع شد… آن …
Read More »یکشنبه طنز در کافه آقا مهدی
نامه ای به عمو جان! مهدی قاسمی یکصد و سی و هشت هزار و چهار صد وپنجاه بار ماچچچچچچ… یکصدوسی هشت هزار و چهارصد وپنجاه و پنج بار ماچچچچچچ… حتی همین یک ساعت قبل هم وقتی تماس گرفتم، فقط این چیزها را می گفت. ای کاش می توانستید تصور کنید …
Read More »یکشنبه طنز در کافه آقا مهدی – مهدی قاسمی
جواد سگی مهدی قاسمی جواد مشهور به جواد سگی یا جواد اورگ در زایشگاه دکتر ارشد، ۲۶ مرداد مصادف با هفدهم آگوست، همزمان در یک روز با فواصل زمانی بسیار با جورج برنارد شاو، نویسنده انگلیسی آلفرد هیچکاک، کارگردان انگلیسی موسیلینی، دیکتاتور ایتالیایی فیدل کاسترو، رهبر انقلابی کوبا ناپلئون بناپارت، …
Read More »یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی – مهدی قاسمی
گلفروش محله مهدی قاسمی نمیدانم شما با شغل گلفروشی چقدر آشنایی دارید؟ من که گل فروش محله مان را قبل از این که کاملا با او آشنا شوم، آدم عجیب غریبی میدانستم. یکی از کارهای عجیباش این بود که تمام طول روز مغازهاش بسته بود و شب ها و آن …
Read More »یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی
طنز بلقیس مهدی قاسمی بلقیس خانم، سال ها بود که در شهر ما زندگی می کرد. او را دورادور می شناختم. این اواخر خسته و پریشون به نظر می رسید. چند بار با هم به رسم همسایگی و هموطنی قهوه ای خوردیم. آخرین بار که دیدمش خواست که با من …
Read More »انشای سیزده سالگی من در شیراز، مهدی قاسمی
ریش! انشای سیزده سالگی من در شیراز مهدی قاسمی در این بلاد ریش همسنگ طلاست. با این تفاوت که طلا رو با زحمت به دستش میارن، اما ریشو با کلک. بچه ننه اصغر که باباش چپقی بود و خودش دایم الخمر، حالا گذاشته ریش و شده درشکه چی دربار و …
Read More »یکشنبه طنز در کافه آقا مهدی – حکم عزل من
حکم عزل من مهدی قاسمی آن روز صبح، هنگامی که قصد داشتم که با ماشینم وارد اداره بشوم، اخلاق و رفتار دربان اداره مانند هر روز نبود. یعنی جلوی من دو لا و راست نشد و مثل هر روز خیلی سریع زنجیر جلوی پارکینگ را نیانداخت. پیش خودم گفتم: شاید …
Read More »