مهدی قاسمی

انشای سیزده سالگی من در شیراز، مهدی قاسمی

ریش! انشای سیزده سالگی من در شیراز مهدی قاسمی در این بلاد ریش همسنگ طلاست. با این تفاوت که طلا رو با زحمت به دستش میارن، اما ریشو با کلک. بچه ننه اصغر که باباش چپقی بود و خودش دایم الخمر، حالا گذاشته ریش و شده درشکه چی دربار و …

Read More »

یکشنبه طنز در کافه آقا مهدی – حکم عزل من

حکم عزل من مهدی قاسمی آن روز صبح، هنگامی که قصد داشتم که با ماشینم وارد اداره بشوم، اخلاق و رفتار دربان اداره مانند هر روز نبود. یعنی جلوی من دو لا و راست نشد و مثل هر روز خیلی سریع زنجیر جلوی پارکینگ را نیانداخت. پیش خودم گفتم: شاید …

Read More »

حمید لاته، یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی

حمید لاته مهدی قاسمی حمید پسر اوسا معمار محله ما بود، همیشه با اون کاپشن سبز لاتی، ته ریش خفن، شلوار پلنگی، تسبیح لاتی و لنگ دور گردنش، سر کوچه در حال چشم چرونی و یا باجگیری از این و اون بود. می گفتن خرده فروش مواد هم هست. حمید …

Read More »

یکشنبه طنز با آقا مهدی از دوسلدورف: یبوست ملی!

یبوست ملی! مهدی قاسمی بچه بودم و تابستون بود. طبق روال هر سال به سفارش پدر خدابیامرز چند روز رفته بودم تو یک ده تو جنوب کشور و میهمان یک خانواده ازدوست‌های پدرم شده بودم. من که از صبح تا شب وسط شهر جز صدای بوق ماشین و دود و …

Read More »

سه گاو ایرانیان در غربت، مهدی قاسمی

سه گاو ایرانیان در غربت هفت ساله بودم و تازه خواندن یاد گرفته بودم. اولین بار خودم را در کتابخانه مسجد محل ثبت نام کردم و اولین کتابی که برای خواندن گرفتم، سه خوک و سه گاو بود. سه خوک، داستان سه خوک بود که بعداز جدایی از خانواده هر …

Read More »

شوک ها و تحولات  مصمم ترامپی، مهدی قاسمی

شوک ها و تحولات  مصمم ترامپی شوک ها و تحولات  مصمم ترامپی سال گذشته کره (از نوع شمالیش) با آمریکا (از نوع ترامپیش) بالاخره بعداز سال ها جنگ سرد و فحش و ناسزا و قیافه اومدن واسه همدیگه، تصمیم گرفتن که دست در دست هم، سرآغاز دفتر صلح و دوستی …

Read More »

یکشنبه طنز در کافه آقا مهدی

طنز یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی دموکراسی با بادنجان! مهدی قاسمی یکی از غذاهایی که خیلی دوست دارم بادنجونه. نه خود بادنجون ها! خورشش منظورمه. ماهی یکی دو بار خورش بادنجون سر سفره من شکمو دیده میشه. من از اون جایی که از پدر خدا بیامرزم یاد گرفتم …

Read More »

خاطرات دوران کرونا، مهدی قاسمی

طنز خاطرات دوران کرونا، مهدی قاسمی صبح که بلندشدم، یه کم گلوم خشک شده بود. اولش توجه نکردم ولی همین که یکهو متوجه شدم که زمان، زمان مصیبت کروناست، مثل برق گرفته‌ها ازجا پریدم و شروع کردم به این و اون زنگ زدن که چه نشستید بابا، من کرونا گرفته …

Read More »

خاطره فولکلور، بچه محل

خاطره فولکلور مهدی قاسمی از آلمان، دوسلدورف بچه محل… پنجاه سالش بود. اولین بارچند وقت پیش که از جلوی خونه تو مرکز شهر دوسلدورف آلمان که در حال عبور بود و با لهجه غلیظ شیرازی داشت و با کسی در حال صحبت بود، دیدمش. رفتم جلو و زدم رو شونه …

Read More »

یکشنبه طنز در کافه آقا مهدی

(توضیح: عکس تزیینی است وربطی به متن ندارد)

طنز یکشنبه با کافه آقا مهدی از دوسلدورف مهدی قاسمی چند سال پیش تابستون در فیسبوکم چشمم به یک آگهی فروش یک تابلو نقاشی افتاد که به آلمانی و با یک آی دی فیسبوک نامفهوم  و یک عکس با پروفایل و یک گل نوشته بود که به همراه یک گلدان …

Read More »