“ستایش خاموش” دریایی از نسیم میایی و میگذری روز میگذرد من با بنفشه ای بر لب مبهوت رویای ملموست در آرام جای جهانم می شکنم چنین که به تردید ماه از شیار شب میگذرد و زمین گلوله ی سربی ست و باد بر بام های بی روزن فرو می پیچد …
Read More »شیدایی- مجموعه اشعار پورمزد کافی ( منظر)
“با تو تا ابد” من ندانم که مرا چرخ چه تقدیر کند جز که از تیغ غمت ناله ی شبگیر کند تا که دل دولت مهر تو به منظور گرفت می ندانست ترا نامه چه تقریر کند صحبت کوکبه ی اختر و گل را چه سزد دل شوریده مگر روی …
Read More »شیدایی- مجموعه اشعار پورمزد کافی(منظر)
خطی از پایان بازم این درد که درمان نشود در بصرم آتشی ساخته از حسرت و خون جگرم باورم نیست که در بارگه صحبت گل ژاژ خایی عفن خود بدرد در نظرم گل نه آن است که پرپر شود از دست نسیم سرو دل کوه صفت بود به گاه خطرم …
Read More »شیدایی- مجموعه اشعار پورمزد کافی(منظر)
“میانه ی تهی” دیگر چیزی در میانه نیست جز زخم گشاده ی خونین بر استوای زمین و قوافی ی تکرار شقاوت انسانی که تویی نه برگ نه آهوی رمیده از دام صیاد نه کودکی که بی قرار می گرید دیگر چیزی در میانه نیست تنها در این کویر استخوان پایمردی …
Read More »شیدایی- اشعار پورمزد کافی ( منظر)
“غزل همراهان” با من نشین تو گاهی هنگام گفتگو را بشکن تو لحظه ای هم این بغض در گلو را با من بگو ز سروی کز ریشه اش بریدند با من بخوان به شرحی خونین ترین سبو را خنجر کشیده گر شب بر چهر عاشقانت شادا که برده است …
Read More »پورمزد کافی (منظر) – در هوای تو
پورمزد کافی (منظر) ” در هوای تو” من گم در هوای تو بودم در آن هوا که تو باشی و من در آن هوا که به مستی سخن ساز میکند سوسن من گم در هوای تو بودم در آن هوا که تو باشی و ترس آسیمه سر از من …
Read More »پورمزد کافی (منظر) – شعر (۹۷)
پورمزد کافی (منظر) مجال این شب تنگ را آه چه طاقتم می بود؟ عجوزه ای دهان گشاده بر عفن عفریته ای بر آستان دریدن من چه طاقتم می بود آبگینه را به سنگ هزار فتنه سفتن و شرم را و مرگ را به لجه ی هاویه شستن و گفتن چه …
Read More »پورمزد کافی (منظر) – شعر (۹۶)
پورمزد کافی (منظر ) چه شبهایی که شد بر من که طاقت رفت از دامن من اندوه دل و دل هم فغان من نیارستن چه شبهایی که شد بی تو در آن عصیان خاموشی که دل هر دم فغان میکرد در هر کوی و هر برزن به شیون غنچه مستوری …
Read More »دیری است نسروده ام ز باران، پورمزد کافی (منظر)
پورمزد کافی (منظر) دیری است نسروده ام ز باران که باران ترنم و سروده ی خویش را گم کرده است در جانفشانی ی یاران دیری است از سروها و پرنده ها نسروده ام که یاران چون سروم بی سرند و یاران چون پرنده ام را بال چیده اند دیری است …
Read More »شعر ( ۹۵)؛ پورمزد کافی (منظر)
شعر ( ۹۵)؛ پورمزد کافی (منظر) تقطیع هجای عشق بود در ترنم تو تمنای خاموشِ شعر با یاد مناعجاز تلالوئ هزار ستاره ی روشن در چشم تو سکوتی سرد در فریاد من جستمت بی قرار در کنکاش هزار شقایق خندان و رهن مهر تو شکاف قلبم بود ساختمت با تراشه …
Read More »