پور مزد کافی (۳۳) “با تو” سرشار سرور باش و برخیز بشکن غم و شورشی در انگیز آن قامت ظلمتش نگون کن وان پیکر خوف غرق خون کن برخیز، ستاره باش و بستیز با هرچه شب است و هرچه شبدیز شب می شکند، تو شب شکن باش چون پرچم خونین وطن …
Read More »شعر “از تو بودن” پورمزد کافی ( منظر)
پورمزد کافی ( منظر) (۳۲) “از تو بودن” ترا ز آه خود خواندم ز موج درد ز زخمی که در عصب می سوخت نگاهم کردی نور تنوره کشید و آسمان معطر شد گفتی منم به لهجه ی گیاه و علف گریستم و عشق را کفایت همان بود مرا …
Read More »شعر و داستانی کوتاه از فرهاد صادق زاده
اختر نیوز برای حمایت و خدمت به رشد و اشاعه ادب فارسی با نشر اشعار و داستان های علاقه مندان ادبیات تلاش میکند تا دوستداران ادب فارسی را تشویق به نوشتن کند. رسانه ی ما در همین راستا تصمیم دارد در آینده ای نه چندان دور مسابقه ی شعر و …
Read More »یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی
طنز هفته: حکومت کافه چی ها مهدی قاسمی من تعمیمرکار خودرو بودم و سعید سوپر مارکت داشت. یک روز به سرمون زد و با هم تصمیم گرفتیم، به واسطه علاقه مان به چای و قهوه و اینکه دیگه در تهیه این دو نوشیدنی قهار و حرفه ای شده بودیم، تغییر …
Read More »به خواب تو، پورمزد کافی (منظر)
به خواب تو پورمزد کافی ( منظر) به خواب تو مرا به خواب نوشین خود ببر به میقات پرنده و صبح و مرا یکی از عشق حکایت کن و بگذار یکی حکایتت کنم از آن پرنده که بی گاهان به بنشستن ناگزیر در ژرفی ی چشمانت ز خوان دل …
Read More »داستان کوتاه بازجویی، زیاد مطمئن نباش، داریوش بی نیاز
داستان کوتاه زیاد مطمئن نباش ب. بینیاز (داریوش) هفت ساعت پیش که مأموران سازمان اطلاعات و اطلاعات سپاه مشترکاً برای دستگیری منصور به خانهاش یورش برده بودند، منصور با ظاهری بسیار آراسته و شیک مانند یک مُدل از مجلۀ گ.کیو در کمال آرامش منتظر آنها بود. لباسها و پیرایش موهایش، …
Read More »رضا مقصدی: شعری که عاشقانه نباشد، قشنگ نیست.
اختر نیوز، رضا مقصدی، شاعر توانا و گرانقدر تبعیدی، غزل سرای معاصر که او را نغمه سرای طبیعت، شاعر سبز، سراینده ی دردها و رنج ها، شاعر رقص واژگان، زبان احساسات انسانی و شاعر همیشه عاشق نام نهادند. شعر زیر سروده ی تازه ایست از او که زیبایی شعر را …
Read More »شعر، “باغ روئینه” (۳۰) پورمزد کافی ( منظر)
پورمزد کافی ( منظر) (۳۰) “باغ روئینه” به روی حادثه خندیدم عجب ز من عجب ز من که لهیب هاویه دیدم و نترسیدم در آن سپیده ی خاموش عجب نسیمی بود که بوی گل یاسمن ز شاخه ربود عجب ز من؟ عجب ز گل که با دهان خون آلود هزار …
Read More »“در خاک من” پورمزد کافی ( منظر) (۲۹)
“در خاک من” (۲۹) پورمزد کافی ( منظر) دستور، این باغ را ظلام سترون بود و حکم، قلم را برگ بریدن بود که داغ درفش به گردن سوسن بود خوابی بود مرا تلخ و بر گستره ای که تو بودی گل بود ولی پیچیده در کفن بود تو گفتی که ما …
Read More »داستان کوتاه راز کوهستان، بابک رفیعی
داستان کوتاه راز کوهستان بابک رفیعی عصرهنگام پیرمرد از کلبه اش بیرون شد، دورترها تا چشم میکاوید کوهستان در کوهستان، دره بر دره برف بود و یخ و سوز و سرما؛ و حالا این ابرهای تیره و تار که فراخ آسمان کوهساران را درهم تنیده، او را نوید برفی سنگین …
Read More »