داستانی با لهجه و فرهنگ بوشهر مو و ماشو مهدی قاسمی مو بچه محله بهبونی بوشهر بودم، بچه شر و شور بندر، بوام یخ میفروخت و مو هم تابسونا با خودش میبرد کمک دستش. دی ام (مادرم)، نوم خدا (ماشاا…) خیلی دست پختش خوشمزه بید (بود)، مخصوص شوایی (شبهایی) که …
Read More »یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی
نرو سمیه! مهدی قاسمی سمیه دختر اصغر کوسه و برادر ابرام یک بری تنها دختر از نظربعضی ها بی بندبارو تابلو محله بود ،که نه از باباش میترسید ونه از خدا. سمیه سر نترسی داشت. هرچند دختر خوش آب و رنگ و لوند و خوشگلی بود ،ولی اخلاق سگی داشت …
Read More »یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی
بچه هشتم مهدی قاسمی بچه که بودم من یک بچه اضافی بودم که برای هیچکی مهم نبودم. خوب تو یک خونواده ده نفری ،بچه هشتم بودن دیگه چه جایگاهی، چه توجهی؟ اصلا بعضی وقتها بابا یا ننه تا میومد منو به اسم صدا بزنه، نه تا اسم رو صدا میزد …
Read More »یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی
شیطان کجایی؟ مهدی قاسمی قصدم فقط رفتن بود، فرقی نداشت کجا فقط اینکه از ایران برم. نه که اینکه بیکار بوده باشم یا مشکل مالی داشته باشم، ولی کلا از موندن در این فضا و مکان و آدمش و سیستمش خسته شده بودم. اونشب که با داریوش قصد فرار کردیم …
Read More »یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی
آدامس فروش مهدی قاسمی از دوران بچگی و برای به دست آوردن هزینه تحصیلم تو پارک آدامس میفروختم تا وقتی که صاحب برج ها و ثروت عظیم شدم یک نکته مهم در این مسیر زندگی من نهفته شده بود که بعدها فهمیدم. از اینکه چطور از آدامس فروشی به برج …
Read More »یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی
جوترامپ مهدی قاسمی جو جو جو، ترامپ ترامپ ترامپ، آبی آبی آبی، قرمز قرمز قرمز… کلکل اون روز مش اصغر و سیدحسن تو آبادی ما بود. مش اصغر بزرگ بالا ده و سید حسن همه کاره پایین ده که اکثرا پایین دهی ها سید و شیخ بودند… اون روز توی …
Read More »یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی
طنز هفته: حکومت کافه چی ها مهدی قاسمی من تعمیمرکار خودرو بودم و سعید سوپر مارکت داشت. یک روز به سرمون زد و با هم تصمیم گرفتیم، به واسطه علاقه مان به چای و قهوه و اینکه دیگه در تهیه این دو نوشیدنی قهار و حرفه ای شده بودیم، تغییر …
Read More »یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی
داستان طنز: مرد داعشی نوشته:مهدی قاسمی دشداشه عربی، شکم گنده و بدقواره، عینک دودی، مرموز و کم حرف، ریش بلند و حنایی همه و همه نشانه های همسایه جدید ما بود، که یک هفته ای میشد ک به محله ما اومده بود، او مردی تنها، حدودا پنجاه ساله بود. اینکه …
Read More »یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی
یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی اصل کاری نوشته: مهدی قاسمی تو مطب دکتر بودم و منتظر اینکه خانم منشی منو صدام کنه و برم پیش دکتر. نمیدونستم واقعا چطوری به دکتر مشگلمو توضیح میدادم ،بدتر از همه اینکه دکتر هم خانم بود. آخه منم خجالتی و پر حجب …
Read More »