داستان کوتاه زیاد مطمئن نباش ب. بینیاز (داریوش) هفت ساعت پیش که مأموران سازمان اطلاعات و اطلاعات سپاه مشترکاً برای دستگیری منصور به خانهاش یورش برده بودند، منصور با ظاهری بسیار آراسته و شیک مانند یک مُدل از مجلۀ گ.کیو در کمال آرامش منتظر آنها بود. لباسها و پیرایش موهایش، …
Read More »