گفته ها و دلنوشته های ادبی سیاهپوش ها جهان ولیان پور در را که باز می کنم همسایه ام را می بینم که با حالتی مهربان می گوید جهان میشه این موزیک تو کم کنی! هیچ وقت صدای موزیکم به کسی آزار نرسونده بود هنوز نرفته بر می گرده و …
Read More »شعر مسافران، جهان ولیان پور
مسافران جهان ولیان پور آنها از ایران برای دیدار آمده بودند پرسیدم حال اکبر چطور است تصادف کرد و مرد حال لذیم چطور است تصادف کرد و مرد حای آقای کیانی چطور است خیلی محترمانه پرسیدم تصادف کرد و مرد اندوه را در چهره ام میخوانند میگویند فراموش …
Read More »شعر ماه طلا، جهان ولیان پور
ماطلا جهان ولیان پور یاد زن عمو بخیر اسم اش ماه طلا بود پیراهن گل گلی اش به گلها آب دادن اش نان پختن اش خوب راه رفتن اش بلند خندیدن اش خالِ درشت و سیاه اش مژه های قشنگ اش در خاطر من همیشه یک چیزی داشت برای …
Read More »بیست فوتی ها – جهان ولیانپور
بیست فوتی ها جهان ولیانپور بیست فوتی ها، اولین خانه های سازمانی کارگران شرکت نفت در مسجدسلیمان بودند. هر بیست فوتی شامل دو اتاق مجزا بود که از طریق دری به هم راه داشتند و هر کدام از آنها ده فوت طول داشت. ده فوتی اول اتاق نشیمن بود و …
Read More »دو شعر زندانی و آزادی از جهان ولیانپور
زندانی جهان ولیانپور گلوله ای در تاریک شلیک شد قلبم از نیش شبگردی کور مجروح شد آه چه اندوهگین است فرو افتادن آخرین برگ پائیزی تو باید باشی آن سرانگشتی که بزداید اشکی از گوشه چشمی من یقیین دارم روزی کسی این خار را از پای تو خواهد …
Read More »