سرگذشت آفتاب (30) افسانه رستمی دوباره شماره را گرفتم، زنی که گوشی را جواب داد من را کاملاً میشناخت. خودش را اینطور معرفی کرد: من لیلا هستم عشق آرش! شوکه شده بودم. گفتم: من همسر ایشون هستم. گفت: بله میدانم شما چیکاره آرش هستید، اما گفتم خدمتتون که من کی …
Read More »یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی
نرو سمیه! مهدی قاسمی سمیه دختر اصغر کوسه و برادر ابرام یک بری تنها دختر از نظربعضی ها بی بندبارو تابلو محله بود ،که نه از باباش میترسید ونه از خدا. سمیه سر نترسی داشت. هرچند دختر خوش آب و رنگ و لوند و خوشگلی بود ،ولی اخلاق سگی داشت …
Read More »یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی
بچه هشتم مهدی قاسمی بچه که بودم من یک بچه اضافی بودم که برای هیچکی مهم نبودم. خوب تو یک خونواده ده نفری ،بچه هشتم بودن دیگه چه جایگاهی، چه توجهی؟ اصلا بعضی وقتها بابا یا ننه تا میومد منو به اسم صدا بزنه، نه تا اسم رو صدا میزد …
Read More »سرگذشت آفتاب (27)؛ افسانه رستمی
سرگذشت آفتاب (27) افسانه رستمی صبح روز بعد هم وقتی داشتم لباس میشستم آب قطع شد، بلند شدم رفتم پائین. زن صاحبخونه را صدا زدم گفتم: شما هم آب ندارید؟ گفت من پمپ را خاموش کردم. گفتم: من داشتم لباس میشستم. گفت: نباید بشوری؛ فقط هفتهای یکبار حق لباس شستن …
Read More »سرگذشت آفتاب (25)، افسانه رستمی
#اختر_نیوز، سرگذشت آفتاب مجموعه ای از روایت های گوناگون زنان ایرانی که چه در ایران و چه پس از ترک و فرار از ایران در ترکیه از تبعیض و خشونت و تحقیر علیه زنان رنج می برند. سرگذشت آفتاب زندگی زنان تبعید در ترکیه است که به کوشش افسانه رستمی داستان …
Read More »داستانی کوتاه بر اساس واقعیت: استوار مثل مریم (3)؛ مسیح راهدار
داستانی کوتاه بر اساس واقعیت: استوار مثل مریم (3)؛ مسیح راهدار اختر نیوز تریبونی ست برای زنان، برای زنان ایرانی و افغان و زنان جوامع اسلامی که بار اصلی زندگی و خانواده را به دوش میکشند اما در جامعه مردسالار از تحقیر و تبعیض رنج میبرند. تاریخ زنان این جوامع …
Read More »سرگذشت آفتاب (17) افسانه رستمی
#اختر_نیوز، سرگذشت آفتاب مجموعه ای از روایت های گوناگون زنان ایرانی که چه در ایران و چه پس از ترک و فرار از ایران در ترکیه از تبعیض و خشونت و تحقیر علیه زنان رنج می برند. سرگذشت آفتاب زندگی زنان تبعید در ترکیه است که به کوشش افسانه رستمی داستان …
Read More »رهائی (داستان کوتاه، بابک رفیعی)
داستان کوتاه، (رهایی) بابک رفیعی جوان، آخرین سالهای بیست سالگی اش را سپری میکرد. برای کوهنوردی به زاگرس پناه برده بود، همیشه اینطور بود، وقتی شهر و اضطرابهایش به وی فشار میاورد، کوله پشتی اش را می بست و راهی کوهستان میشد. در ابتدای راه، آنجا که دشت پائیز زده، …
Read More »داستان کوتاه بازجویی، زیاد مطمئن نباش، داریوش بی نیاز
داستان کوتاه زیاد مطمئن نباش ب. بینیاز (داریوش) هفت ساعت پیش که مأموران سازمان اطلاعات و اطلاعات سپاه مشترکاً برای دستگیری منصور به خانهاش یورش برده بودند، منصور با ظاهری بسیار آراسته و شیک مانند یک مُدل از مجلۀ گ.کیو در کمال آرامش منتظر آنها بود. لباسها و پیرایش موهایش، …
Read More »سرگذشت آفتاب (13)، افسانه رستمی
سرگذشت آفتاب افسانه رستمی #اختر_نیوز، سرگذشت آفتاب مجموعه ای از روایت های گوناگون زنان ایرانی که چه در ایران و چه پس از ترک و فرار از ایران در ترکیه از تبعیض و خشونت و تحقیر علیه زنان رنج می برند. سرگذشت آفتاب زندگی زنان تبعید در ترکیه است که به …
Read More »