Tag Archives: شایگان،رفعت یلدا،خاطریار،بوستان، کیان

شایگان شعر من

پور مزد کافی (منظر ) (۵۸) “شایگان شعر من” آنچه از دامن دل رفت بسی سر معانی باشد می نشاید به تو گفتن که همه زخم نهانی باشد آخرم کشت مرا نقد نگاه کز بر تو بر بیاید چو شمیمی و مرا نکهت جانی باشد دست بر رفعت یلدای خیالت …

Read More »