اکرام با ختنه! مهدی قاسمی من و دو برادرم با هم تو یک روز رفتیم بیمارستان تا ختنه کنیم. من برادر بزرگتر بودم و اونموقع سیزده سالم بود واون دو برادر دیگه به ترتیب نه و شش سال داشتند. پدر بخاطر اعتقادات مذهبیش و اینکه دلش نمیومد در بچگی بخاطر …
Read More »یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی
طنز خرمگس مهدی قاسمی از بس که هرروز وقتی از خواب بیدار میشدم با مناسبت روزی خاص و جدید و گاهاً غریب در تقویم روبرو میشدم و متعاقب آن کلی تبریک و یا تفسیر و مطلب متنوع پیرامون آن ،خسته شده بودم! اینکه صبح بیدار بشی با یک پیغام که …
Read More »