گلچهره یاوری ديشب قبل از اينكه بخوابم فكرم مشغول مهمترين مسئله روز بود. مسئله كرونا و قدرتي كه بر همه قدرت هاي جهان در حال حاضر حكومت ميكنه. حتی خدا هم سر در گم شده. ديگر نه دعا و نه التماس هیچکدام فايده اي ندارد. بوسيدن ضريح و دست به …
Read More »خاطرات دوران کرونا، روزیتا جمشیدی، ایران
از وقتی کرونا اومده همه رو یه جورایی درگیر خودش کرده. یه مدتیه که همه مجبور شدن توی خونه ها بمونن. اول هاش زیاد سخت نبود، آخه مدت ها بود که افراد خانواده دور هم جمع نشده بودن و کمتر می شد حتی با هم غذا بخورن اما توی این …
Read More »خاطرات دوران کرونا، شقایق شاددل از کلن
جمعه صبح با بوس شوشو جون (من به همسرم شوشو جون میگم) بیدار شدم و مثل همیشه با سرفه های ممتد و طولانی جواب او را دادم . الان دو ماهی است که مدام سرفه می کنم و از بس که سرفه کردهام تمام تن و بدنم درد می کند. …
Read More »خاطرات دوران کرونا، مهدی قاسمی
خاطرات دوران کرونا مهدی قاسمی از دوسلدورف آن روز بعد از حدود دو ماه قرنطینه کرونا، قصد داشتم برم بیرون از خانه و پیاده روی کنم .هوا خوب و آفتابی بود. رفتم سر کمد لباس و به رسم عادت شروع کردم بهترین لباس هام را جدا کردن و ست کردن …
Read More »خاطرات دوران کرونا، فرشید خدادادیان
خاطره ی 16 فرشید خدادادیان فرصت کرونا توضیح: همکار و همشهری خوب و سخت کوش من، خانم اختر قاسمی فراخوانی داده در مورد خاطرات کرونایی توی زمستان 98 و بهار 1399 خورشیدی. امروز جمعه پنجم اردیبهشت برابر با 24 اپریل 2020 هست و این خاطرات کوتاه من از تجربه …
Read More »معرفی پروژه خاطره نویسی دوران کرونا
انتشار در گویا نیوز معرفی پروژهی خاطره نویسی دوران کرونا، اختر قاسمی امروز ما روزهایی را میگذرانیم که همانند دوران های مختلف تاریخی بشر نامی بخود گرفت: «دوران کرونایی» اما این بار این نام نه از جانب مورخان و نه از جانب فلاسفه و نه از جانب جامعه شناسان و …
Read More »خاطرات دوران کرونا، لئوناردو تاج آبادی از فرانسه
و حالا خاطره ی سه هفته ی سخت دوست هنرمند عزیزم لئوناردو تاج آبادی را بخونیم که به #کرونا مبتلا شده بود و خوشبختانه الان خوب شده ولی باید هنوز در خانه دوران نقاهت را بگذراند. لئوناردو خواننده اپرا در اروپا است که تا به حال بارها مورد تقدیر قرار گرفته و …
Read More »خاطرات دوران کرونا، زهره صادقی از فرانسه
«کلود» را شش ماه پیش دیدم. خواستم بروم پیادهروی، پایین راه پله کنار صندوق پست ایستاده بود .پیرزنی با موهای یکدست سفید. سلام گفتم، جواب داد. بعد گفت :شما در این آپارتمان زندگی می کنید؟ از آمدن ما به این آپارتمان دو سال می گذرد، ولی به جز همسایه رو …
Read More »خاطرات دوران کرونا، پریسا اعظمی
امروز ساعت 6:30 صبح با هدف اینکه خرید بروم از خواب بیدار شدم. هفته هاست که دنبال Hefe (خمیر مایه) چه خشک و چه تازه می گردم. فکر کردم حتما اگر صبح زودتر به خرید بروم شاید که گیرم بیاید. بعد از خوردن صبحانه مختصر و کار کردن در خانه، …
Read More »