شعر زیبایی ست تفسیر کلام فشرده ی نور است در قعر تیرگی و کشنده شکافی بر کمرگاه درد شعر آرامش است گهواره ی پرنیان و بال پروانگان چون نغمه ی نوازش عشقی بر پوست ملتهب قلبم شعر دانایی ست عصاره ی گزینه ها و پیوندهاست ذهن شکفته ی خاک …
Read More »دیری است نسروده ام ز باران، پورمزد کافی (منظر)
پورمزد کافی (منظر) دیری است نسروده ام ز باران که باران ترنم و سروده ی خویش را گم کرده است در جانفشانی ی یاران دیری است از سروها و پرنده ها نسروده ام که یاران چون سروم بی سرند و یاران چون پرنده ام را بال چیده اند دیری است …
Read More »شعر، پور مزد کافی (منظر)
پور مزد کافی (منظر) (۶۳) بگذار این زمان هم تا بگذرد زمانت تا شرزه شیر میهن بر هم زند دکانت تخمی که کشته ای تو از کشته های سوسن باشد که روز دیگر خونین کند دهانت بس شاخه ها شکاندی بس خار بر نشاندی طرفه چه سود بردی در خواب شادمانت …
Read More »شعر “با تو”، پور مزد کافی (۳۳)
پور مزد کافی (۳۳) “با تو” سرشار سرور باش و برخیز بشکن غم و شورشی در انگیز آن قامت ظلمتش نگون کن وان پیکر خوف غرق خون کن برخیز، ستاره باش و بستیز با هرچه شب است و هرچه شبدیز شب می شکند، تو شب شکن باش چون پرچم خونین وطن …
Read More »به خواب تو، پورمزد کافی (منظر)
به خواب تو پورمزد کافی ( منظر) به خواب تو مرا به خواب نوشین خود ببر به میقات پرنده و صبح و مرا یکی از عشق حکایت کن و بگذار یکی حکایتت کنم از آن پرنده که بی گاهان به بنشستن ناگزیر در ژرفی ی چشمانت ز خوان دل …
Read More »شعر، “باغ روئینه” (۳۰) پورمزد کافی ( منظر)
پورمزد کافی ( منظر) (۳۰) “باغ روئینه” به روی حادثه خندیدم عجب ز من عجب ز من که لهیب هاویه دیدم و نترسیدم در آن سپیده ی خاموش عجب نسیمی بود که بوی گل یاسمن ز شاخه ربود عجب ز من؟ عجب ز گل که با دهان خون آلود هزار …
Read More »“در خاک من” پورمزد کافی ( منظر) (۲۹)
“در خاک من” (۲۹) پورمزد کافی ( منظر) دستور، این باغ را ظلام سترون بود و حکم، قلم را برگ بریدن بود که داغ درفش به گردن سوسن بود خوابی بود مرا تلخ و بر گستره ای که تو بودی گل بود ولی پیچیده در کفن بود تو گفتی که ما …
Read More »شعر، “در مرثیه” پور مزد کافی (منظر)
“در مرثیه” (۳۱) پور مزد کافی (منظر) یاران زیبایم کجایند؟ یاران عاشق یاران که چون شبنم چکیده ست از خون سرخ پاکشان بر خاک گلگون یاران زیبا همچون سپیداران سبز آسمان سا در جنگل پر شور انسان در جنگل پرشور انسان هرچ از نشان تازگی هاست آنجا نشان زخم …
Read More »شعر از این فلات پر اندوه – پورمزد کافی
پورمزد کافی (منظر) (۱۵) “از این فلات پر اندوه” اینجا دگر نشانه ای نیست ماه در زلالی شبنم می شکند و تو در آستانه ی گل به خاک می افتی با جراحت بال پروانه در گلوی روز اینجا دگر نشانه ای نیست کلاف سخن چنان بسته است که خون از …
Read More »