یکشنبه طنز در کافه آقا مهدی طنز: رییس نوشته: مهدی قاسمی خسته بودم، خسته از یک روز طولانی کاری. هوا سرد بود و باد هم می وزید، از اون بادهایی که سرما را تا مغز استخوان نفوذ میداد. من هم مجبور بودم دایم بیرون به کارگرها سرکشی کنم. رئیسم یک …
Read More »یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی
یکشنبه طنز، ناکام مهدی قاسمی صبح که از خواب بیدار شدم و دیدم یکی دو تار مو توی صورتم سفید شده و یکی دو تا تار هم توی موهای سرم، خیلی جا خوردم! زود پریدم و به بابا و ننم گفتم: من دیگه پیر شدم و آخرش هم زن برام …
Read More »یکشنبهها با کافه طنز آقا مهدی
کافه طنز: صفدر قلی مهدی قاسمی این حس خریت، برعکس اسمش حس خیلی بدی هم نیست. خر به معنی بزرگ مثل خرخون (کسی که زیاد میخونه) خرشانس (کسی که شانسش زیاده) و … پس خریت یعنی آخر دانایی و توانایی شاید. صفت بدی نیست. داستان از آنجا شروع شد… آن …
Read More »یکشنبه طنز در کافه آقا مهدی
نامه ای به عمو جان! مهدی قاسمی یکصد و سی و هشت هزار و چهار صد وپنجاه بار ماچچچچچچ… یکصدوسی هشت هزار و چهارصد وپنجاه و پنج بار ماچچچچچچ… حتی همین یک ساعت قبل هم وقتی تماس گرفتم، فقط این چیزها را می گفت. ای کاش می توانستید تصور کنید …
Read More »یکشنبه طنز در کافه آقا مهدی – مهدی قاسمی
جواد سگی مهدی قاسمی جواد مشهور به جواد سگی یا جواد اورگ در زایشگاه دکتر ارشد، ۲۶ مرداد مصادف با هفدهم آگوست، همزمان در یک روز با فواصل زمانی بسیار با جورج برنارد شاو، نویسنده انگلیسی آلفرد هیچکاک، کارگردان انگلیسی موسیلینی، دیکتاتور ایتالیایی فیدل کاسترو، رهبر انقلابی کوبا ناپلئون بناپارت، …
Read More »یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی
طنز بلقیس مهدی قاسمی بلقیس خانم، سال ها بود که در شهر ما زندگی می کرد. او را دورادور می شناختم. این اواخر خسته و پریشون به نظر می رسید. چند بار با هم به رسم همسایگی و هموطنی قهوه ای خوردیم. آخرین بار که دیدمش خواست که با من …
Read More »حمید لاته، یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی
حمید لاته مهدی قاسمی حمید پسر اوسا معمار محله ما بود، همیشه با اون کاپشن سبز لاتی، ته ریش خفن، شلوار پلنگی، تسبیح لاتی و لنگ دور گردنش، سر کوچه در حال چشم چرونی و یا باجگیری از این و اون بود. می گفتن خرده فروش مواد هم هست. حمید …
Read More »یکشنبه ها در کافه طنز آقا مهدی دوسلدورف
ملاقات در نیو مارک کلن مهدی قاسمی از وقتی که وارد آلمان شده بودم، یک ماهی میگذشت. پیش خودم کلی برنامه عشق و حال ریخته بودم. منی که تا آن زمان کل عشق و حال زندگیم دو تا دور دور کردن و شماره دادن به دخترهای محل بود و گاهی …
Read More »یکشنبه طنز در کافه آقا مهدی
طنز یکشنبه ها با کافه طنز آقا مهدی دموکراسی با بادنجان! مهدی قاسمی یکی از غذاهایی که خیلی دوست دارم بادنجونه. نه خود بادنجون ها! خورشش منظورمه. ماهی یکی دو بار خورش بادنجون سر سفره من شکمو دیده میشه. من از اون جایی که از پدر خدا بیامرزم یاد گرفتم …
Read More »