به خواب تو پورمزد کافی ( منظر) به خواب تو مرا به خواب نوشین خود ببر به میقات پرنده و صبح و مرا یکی از عشق حکایت کن و بگذار یکی حکایتت کنم از آن پرنده که بی گاهان به بنشستن ناگزیر در ژرفی ی چشمانت ز خوان دل …
Read More »سرگذشت آفتاب (13)، افسانه رستمی
سرگذشت آفتاب افسانه رستمی #اختر_نیوز، سرگذشت آفتاب مجموعه ای از روایت های گوناگون زنان ایرانی که چه در ایران و چه پس از ترک و فرار از ایران در ترکیه از تبعیض و خشونت و تحقیر علیه زنان رنج می برند. سرگذشت آفتاب زندگی زنان تبعید در ترکیه است که به …
Read More »“در خاک من” پورمزد کافی ( منظر) (۲۹)
“در خاک من” (۲۹) پورمزد کافی ( منظر) دستور، این باغ را ظلام سترون بود و حکم، قلم را برگ بریدن بود که داغ درفش به گردن سوسن بود خوابی بود مرا تلخ و بر گستره ای که تو بودی گل بود ولی پیچیده در کفن بود تو گفتی که ما …
Read More »داستان کوتاه راز کوهستان، بابک رفیعی
داستان کوتاه راز کوهستان بابک رفیعی عصرهنگام پیرمرد از کلبه اش بیرون شد، دورترها تا چشم میکاوید کوهستان در کوهستان، دره بر دره برف بود و یخ و سوز و سرما؛ و حالا این ابرهای تیره و تار که فراخ آسمان کوهساران را درهم تنیده، او را نوید برفی سنگین …
Read More »سرگذشت آفتاب (11) افسانه رستمی
#اختر_نیوز، سرگذشت آفتاب مجموعه ای از روایت های گوناگون زنان ایرانی که چه در ایران و چه پس از ترک و فرار از ایران در ترکیه از تبعیض و خشونت و تحقیر علیه زنان رنج می برند. سرگذشت آفتاب زندگی زنان تبعید در ترکیه است که به کوشش افسانه رستمی …
Read More »نجوا (نثر مسجع) بابک رفیعی
نمونه ای از نثر مسجع بابک رفیعی نجوا اندر مصائب خویش و متاعب زمانه به ظن گمانه دست فرج به سمانه به یُمن خالقانه برافراشتم که ایزادا صد دم به شکرانه اما یکی عاجرانه برطَبَق نِهم خالصانه؛ تو یکی یگانه و ما کل بشر دردانه به وجد وصالت در …
Read More »کعبه توئی
بابک رفیعی کعبه توئی به تمنای وصالش عاجزانه به کعبه شدم شبی پیرانه مرد و زن مخلصانه، پیر و جوان به طواف آن خانه همچون مستان میخانه، مست بر گرد ساقی دردانه ندائی به شهادت از میانه، به گواه تاریخ آن بتخانه برخاست که دیوانه؛ کعبه توئی جهان سراسرمرا …
Read More »